گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیات 6 تا 7] ....




ص : 190
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( 6) خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ
( عَذابٌ عَظِیمٌ ( 7
ص: 191
[سوره البقرة ( 2): آیه 6] .... ص : 191
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( 6
ترجمه و شرح .... ص : 191
خداوند متعال در آغاز این سوره با چند آیه تصویري از سه گونه مردم را بیان فرموده که هر گونه از آن نمونه تودههاي عظیم
بشري است و میتوان گفت تمام عالم بشریت در همه ادوار و ازمنه و در همه سرزمینها خالی از این سه نمونه نیست اینک پس از
نمایش چهره واقعی متقین و پرهیزکاران چهره کافران را معرفی نموده و میفرماید:
اي رسول گرامی کسانیکه کافر شدند و از روي عناد و لجاجت بتکذیب قرآن پرداختهاند چنان در کفر و عناد فرو رفتهاند براي
آنان یکسان است و فرق نمیکند که آنها را از کیفر الهی بترسانی یا نترسانی ایمان نمیآورند زیرا تیرگی عقیده و انکار فطري آنان
سبب سرپیچی از ایمان میباشد بطوریکه هرگز تهدید در آنها تأثیر نخواهد نمود.
مرحوم علامه طباطبائی مینویسد:
بعید نیست که این آیه اشاره ببزرگان کفار قریش و مکه که از هیچگونه ص: 192
کارشکنی مضایقه نداشتند و بالاخره ایمان نیاوردند و در جنگ بدر تار و مار گشتند بوده باشد و گر نه موضوعی براي هدایت باقی
نمیماند با اینکه قرآن با صداي رسا صحبت از هدایت میکند و اما دعوت پیغمبران از اینگونه افراد بخاطر این است که آنها عقاید
قلبی و باطنی خودشان را عملا نشان بدهند تا مستحق کیفر الهی باشند زیرا پاداش عمل بایستی پس از انجام عمل باشد نه بخاطر
اینکه آنها قلبا و باطنا مردمان بدي هستند و باید بعذاب الهی و کیفر او مبتلا باشند.
ص: 193
[سوره البقرة ( 2): آیه 7] .... ص : 193
اشاره
صفحه 95 از 235
( خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ( 7
ترجمه و تفسیر .... ص : 193
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: دریچههاي که در جانهاي پرهیزکاران گشوده است همه آنها پیش کافران مسدود است
و رشتههاي که متقین را بهستی و آفریدگار میپیوندد در اینجا بریده است یعنی کفر و پیدایش تیرهگی عناد سبب آن شد که
پروردگار عالم از نظر نقمت درك حقایق و کمال انسانی را از آنان سلب کرده و از درك فیوضات و نیل بسعادت آنها را بازداشته
است یعنی اینها خودشان وسیله مهر و ختم را فراهم آوردهاند و بلکه نفس نافرمانی و عصیان بمنزله مهري است که بر دلهاي آنان
زده شده است نه اینکه خداوند متعال موجب این امر گشته تا موضوع جبر و بیعدالتی مطرح باشد چنانکه وقتی کسی دلبستگی
بیکی پیدا میکند میگویند فلانی او را هلاك کرد در صورتی که او هیچ عملی انجام نداده بلکه نفس دلبستگی باو موجب هلاکت
او شده است چنانکه خداوند متعال در آیه 154 سوره نساء نیز باین امر اشاره کرده و میفرماید:
بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ.
یعنی کفر خودشان باعث طبع گشته و خدا منزه است از اینکه بندگان ص: 194
خویش را از چیزي محروم نماید و سپس در باره آن بازخواست نموده و عذاب کند لذا میفرماید:
اي پیامبر گرامی بر آنان متأثر و متأسف مباش که چرا از آیات الهی سودي نمیبرند و توجهی بآن ندارند زیرا خداوند روزنه دلها و
گوشهایشان را در اثر اعمال بدشان و بخاطر دشمنی و لجاجت در کارهایشان مهر نهاده و نور الهی که ممثّل در آیات است
بدلهایشان نمیرسد و سخن حق را نمیشنوند و بر دیدگانشان پردهاي آویخته و حجابی انداخته است که آیات و نشانههاي خدا را
در جهان هستی نمیبینند تا پند گیرند و بهوش آیند و براي آنها شکنجه و عذاب بزرگی مهیّا گشته که بر حدود آن جز خدا کسی
احاطه ندارد و ممکن است آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ انشائیه و بر نفرین در باره منافقین باشد یعنی خداوند دلهاي آنها را از هدایت
بیبهره کرده و از شایستگی تعقّل در آیات قرآن محرومشان بدارد و بر گوش و چشمانشان پرده غفلت بیاویزد زیرا آنان بسوء
اختیارشان تعلیمات قرآنی را نپذیرفته و نفاق دیرینه را پیشه خود ساختهاند.
ناگفته نماند در این دو آیه به سه موضوع اشاره شده است:
1) با جمله کفروا کفر بخود آنان و اختیارشان نسبت داده شده. )
2) ختم بر قلوب که نتیجه اعمال کفار است با جمله ختم اللّه به خدا منسوب گردیده. )
3) غشاوة بدون نسبت ذکر گردیده گویا ساختمان وجودشان در همین حدّ بوده و این چنین است یا نتیجه عوامل میراثی و تکوینی )
پیشین میباشد.
ص: 195
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 195
کافران کانذارشان بیسود بود بودشان بس قید و این مشهود بود
گفت زان حق گر کنی انذارشان یا نه یکسان است در انظارشان
زان که دور از نور و ایمانند و هوش مهرشان بنهاده حق بر چشم و گوش
صفحه 96 از 235
معنی مهر این بود بر گوش و دل کاین گروهند آیت اسم مضلّ
هر یک از اسماء حق را مظهري است مظهر هر یک جدا از دیگري است
کاملان در ظلّ اسم کاملند کافران از اسم مؤمن غافلند
دعوت کل رسل بر عامه بود مؤمن آن شد لیک کایمان جامه بود
فهم این معنی است مخصوص خواص کاسم را بر شیء چبود وجه خاص
گر بیان سازم بلغزد فهم عام پخته ما را کنند این عامه خام
پرده باشد آن گره را بر بصر تا نهبینند آنچه خیر است آنچه شر
پرده بودن بر بصر باشد عذاب سختتر آن را که آمد رد باب
7) ص: 196 -6)
شأن نزول .... ص : 196
«... إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا » صاحب کشف الاسرار از ضحاك روایت کرده که آیه
در باره ابی جهل و چهل و پنج نفر از قوم او که از سران احزاب بوده و در جنگ بدر کشته شدهاند نازل گردیده است.
بلخی و مغربی نیز این عقیده را اختیار کردهاند ولی ابن عباس و کلبی میگویند این آیه در باره احبار یهود که در اطراف مدینه
بودهاند نازل شده است عدهاي نیز معتقدند که آیه مزبور در باره مشرکین نزول یافته است.
امّا سیوطی خبري از انس نقل کرده که آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ... در جنگ احزاب در باره کفّار نازل گردیده است و خبري نیز از ابن
عباس نقل میکند که آیه مزبور در شأن یهود نازل شده است.
صاحب مجمع البیان از ابو علی جبائی نقل کرده که این آیه در باره اهل ختم و طبع که خداوند از ایمان نیاوردن آنها خبر داده نزول
یافته است.
فریابی و طبري از مفسرین عامه معتقدند که آیه 6 و 7 سوره بقره در باره کفّار نازل گردیده است.
ص: 197
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 197
قوله تعالی خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ.
ختم- یعنی مهر زدن و این کلمه بنا به نوشته اقرب گاهی بنفسه متعدي میشود و گاهی به (علی) چنانکه در آیه 23 سوره جاثیه
میفرماید:
وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ.
و از این ماده است:
خاتم- بفتح تاء بمعنی انگشتر، پایان دهنده و بانگشتر از آن جهت خاتم گفته میشود که در آخر هر نامه آن را مهر پایان میزدند و
بعدها بخاطر گم نشدن مهر آن را به نگین انگشتر حک نموده و در دست میکردند.
اختتام- ضد افتتاح و بمعنی بپایان رساندن است خاتمه یعنی پایان هر چیز.
ختام- بمعنی لاك و مهر چنانکه در آیه 25 و 26 سوره مطففین میفرماید:
صفحه 97 از 235
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ یعنی از شرابی خالص و لاك و مهر شده نوشیده شوند و
لاك و مهرش از مشک است.
و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی مهر نهادن چنانکه در آیه 7 سوره بقره میفرماید: )
خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ یعنی خداوند بر دلهاي کافران و منکران مهر نهاد ( 2) بمعنی تقویت و حفاظت چنانکه در آیه 24 سوره شوري
میفرماید: ص: 198
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ یعنی اگر خدا بخواهد قلب ترا تقویت و از آزار و اذیت بدخواهان حفاظت میکند.
3) بمعنی پایان پذیرفتن چنانکه در آیه 40 سوره احزاب میفرماید: )
وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ یعنی لکن محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرستاده خدا و آخرین انبیاء است.
2) بمعنی مانع شدن چنانکه در آیه 65 سوره یس میفرماید: )
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ یعنی روز قیامت روزي است که مانع حرف زدن کافران میشویم و دستهاي آنها با ما حرف
میزند و شهادت میدهد.
قلب- یعنی عضو صنوبري شکلی که در سمت چپ سینه و میان ریتین قرار گرفته که تنظیم کننده و جریان دهنده خون است و
جمعش قلوب است چنانکه در آیه 101 سوره اعراف میفرماید:
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ.
خداوند متعال در ضمن آیات قرآن بقلب بیشتر تکیه کرده و چیزهائی را بآن نسبت میدهند از آن جمله است:
1) قلب غلیظ میشود ( 2) قلب مریض میشود (بخاطر عدم استقرار ایمان و بودن هواهاي شیطانی در آن) ( 3) قلب زنگ میزند و در )
اثر اعمال زشت تیره میگردد ( 4) قلب مهر زده میشود و چیزي نمیفهمد ( 5) قلب محل ترس و خوف است ( 6) قلب گناهکار
میشود ( 7) قلب ص: 199
میفهمد و نمیفهمد و محل عقیده و انبار علوم است ( 8) قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمینان و سکینه است.
ممکن است مراد از قلبیکه در ضمن آیات الهی ذکر گردیده عقل یا نفس یا روح باشد نه قلبیکه وظیفهاش جریان دادن خون در
بدن و تنظیم آن است مگر در بعضی از موارد که مراد از آن همین قلب معروف است چنانکه در آیه 46 سوره حج میفرماید:
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ
که در این آیه موضع قلوب سینهها معیّن شده یعنی قلبهائیکه در سینهها جاي دارند کور میشوند ولی علامه طباطبائی در ذیل این آیه
مینویسد:
مراد از قلب نفس مدرکه و روح است و ظرف بودن صدر را براي قلب و همچنین نسبت تعقّل را به قلب با اینکه مال روح است
مجاز میداند و آیه مبارکه:
وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ را نیز بعنوان شاهد ذکر میکند.
و این ماده در ضمن آیات قرآن به معانی متعدّدي استعمال شده از آن جمله است:
1) بمعنی عقل چنانکه در آیه 37 سوره ق میفرماید: )
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْري لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یعنی در این آیات تذکر و هشداري است با آنانکه داراي عقل هستند.
2) بمعنی رأي و اندیشه چنانکه در آیه 14 سوره حشر میفرماید: ص: 200 )
تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی یعنی رأیهم شتّی.
صفحه 98 از 235
3) بمعنی دل چنانکه در آیه 24 حم عسق میفرماید: )
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ یعنی فؤادك و این معنی در قرآن بسیار بکار برده شده است.
4) بمعنی باز گردانیدن چنانکه در آیه 21 سوره عنکبوت میفرماید: )
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ یعنی و الیه تردّون این معنی نیز در ضمن آیات قرآن بسیار استعمال گشته است.
ص: 201
توضیحات .... ص : 201
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ...
کفر بر دو قسم ( 1) کفریکه از روي عناد و لجاجت باشد یعنی شخص دانسته و فهمیده و از روي عمد حقیقت را انکار نموده و
تسلیم حق نمیشود مانند فرعون و قوم او با اینکه یقین داشتند که معجزات حضرت موسی علیه السّلام حق است باز انکار میکردند و
تسلیم نمیشدند و همچنین اهل کتاب با اینکه حقّانیت پیغمبر اسلام را میدانستند ولی از روي جاه طلبی و حفظ مقام و پیروي از
شهوات حاضر نبودند حق را قبول کرده و تسلیم آن باشند چنانکه خداوند متعال در آیه 146 سوره بقره میفرماید:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.
یعنی اهل کتاب پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را میشناسند همچنانکه پسران خویش میشناسند ولی بسیار از آنان حق را دانسته و
فهمیده کتمان میکردند.
2) کفري که از روي جهالت و نادانی است اینگونه افراد اگر متذکر شوند غالبا ایمان میآورند و ظاهرا مراد از الَّذِینَ کَفَرُوا گروه )
اوّلند که انذار و تهدید بحالشان فایدهاي ندارد زیرا راهها و وسائلی که بوسیله آن بحق میتوان رسید در اثر اعمال زشت آنان مسدود
گشته و دیگر مطالب واقعی و حقیقی در دلشان جایگزین نخواهد شد و این حالت، عکس العمل و نتیجه اعمال خود أنوار العرفان
202
آنها است نه چیز دیگر.
بطور کلی کفر یا از روي جهل و قصور و تقصیر است که از آن بضلالت تعبیر میشود یا از روي جحود و انکار است، چنانکه در
آیه 14 سوره نمل میفرماید:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ یعنی آیات خدا را انکار کردند و حال آنکه بآنها یقین داشتند.
یا از روي نفاق است که ظاهرا اظهار ایمان میکند ولی در باطن معتقد نیست یا از لحاظ شک و تردیدي که بامور اعتقادي دارد یا
کفران نعمت است.
یعنی نعمتهاي الهی را در جائیکه خدا فرموده صرف نمیکند یا کفر در عمل است بواسطه ترك واجب و انجام معاصی چنانکه در
روایات بر تارك صلاة و زکوة و فاعل بسیاري از معاصی کافر اطلاق گردیده است.
امّا کفر در اصطلاح فقهاء که مشمول احکام بخصوص میباشد عبارت است از انکار توحید یا نبوّت پیامبر اسلام و یا عدم قبول و
انکار یکی از ضروریّات دین اسلام از این رو زنادقه مشرکین یهود و نصاري و مجوس و اهل بدعت همه کافرند و احکام کفّار در
باره آنان جاري است.
2) قوله تعالی خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ ... )
نسبت ختم به خدا در این آیه شریفه موجب جبر و بیعدالتی نیست زیرا اینها اسباب و وسائل ختم را خودشان فراهم آوردهاند چنانکه
در آیه 5 سوره صفّ میفرماید:
صفحه 99 از 235
فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ. ص: 203
و با دست خویش و اختیار خود کاري کردهاند که حسّ تشخیص از آنان مسلوب گردیده است و منافات با مجازات الهی ندارد
زیرا آنها هم مانند دیگران میتوانستند چشم و گوش خویش را باز نموده و حق را که شنیدند بپذیرند چنانکه در آیه 10 سوره بلد و
آیه 3 سوره دهر میفرماید:
وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ- إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً.
وقتی انسان به سوء اختیار خویش راه سعادت را بروي خود بست و ملکات رذیله در قلب وي رسوخ پیدا کرد دیگر قابل اشراق نور
ایمان نخواهد شد آنوقت است که خداوند متعال به قلب وي مهر میزند، امّا اراده حق وقتی تحقّق پیدا میکند که انسان باختیار
خویش قلب را از قابلیّت هدایت برانداخته و وادار بکفر نماید. و ختم قلب عبارت از رسوخ رذیله کفر و عناد است که بواسطه
تیرگی صفحه قلب نور فطري در او خاموش گشته و از درك حقایق محروم ماندهاند، و نسبت ختم بلفظ جلاله از نظر تهدید و
نقمتی است که از طرف خداوند متوجّه آنان میشود که آنان را در کفر اعتقادي و عناد قلبی ثابت نگاهمیدارد تا از درك حقایق و
تعلیمات قرآنی بیبهره بمانند.
و باید دانست همانطور که ایمان درجاتی دارد کفر نیز مراتبی دارد که وقتی کفر بدرجه آخر رسید و کافر را از استعداد هدایت
برانداخت آن وقت است که قلب وي مهر شده و بسته میگردد، این است پایان کار کفر پیشگان چنانکه پایان کار پیشروان ایمان
رستگاري است، و این امتیاز و جدائی اثر تابش نور وحی است که هر مستعدّي را برمیانگیزد و هر فرد و دستهاي را بحسب استعداد
و قابلیّت جدا میسازد. برخی از مفسّرین در ذیل این آیه شریفه نوشتهاند:
ختم در اینجا بمعنی گواهی است چنانکه میگویند: ص: 204
تختم علی قول فلان یعنی تو بر گفتار فلانی گواهی میدهی لذا معنی آیه چنین است:
خداوند گواهی داد بر دلهاي ایشان یا خداوند علامتی در دل کافران مینهد تا ملائکه آنها را بشناسند.
ناگفته نماند در این آیه و آیه قبلی سه موضوع در سه جهت بیان گردیده ( 1) کفر بخود کفّار و اختیارشان داده شده. ( 2) ختم بر
قلوب که نتیجه اعمال است به خدا منسوب گردیده. ( 3) غشاوه بدون نسبت ذکر گردیده که گویا ساختمان وجودشان در همین حدّ
و این چنین است یا نتیجه عوامل میراثی و تکوینی پیشین میباشد. ( 3) در اینکه چرا در این آیه قلب و بصر بصیغه جمع ذکر شده ولی
سمع مفرد آمده بعضی از مفسّرین گفتهاند:
چون سمع در اصل مصدر است و مصدر را بصورت جمع نمیآورند بعضی دیگر نوشتهاند:
هر مفردیکه مفهوم آن جمع باشد رعایت صیغه جمع دیگر مطلوب نمیباشد زیرا تفنّن در عبارت مطلوبتر است. برخی از مفسرین هم
میگویند: شاید نظر بادراکات و اعمال هر یک باشد زیرا قلب را خواستها و ادراکات گوناگون میباشد همچنین بصر رنگها و سطوح
و مقدارها را درك میکند ولی نوع ادراك سمع همان امواج صوت است.
ص: 205
روایات .... ص : 205
1) کتاب کافی و تفسیر قمی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: کفر در قرآن کریم بر پنج قسم )
است: ( 1) کفر جحود و انکار، و آن هم بر دو نوع است. ( 1) انکار بدون عناد چنانکه در آیه 23 سوره جاثیه میفرماید:
وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ.
2) کفر یا عناد چنانکه در آیه 89 سوره بقره میفرماید: )
صفحه 100 از 235
وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ.
3) کفر برائت چنانکه در آیه 24 سوره عنکبوت میفرماید: )
ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ یعنی در روز قیامت بعضی از بعض دیگر تبرّي و بیزاري میجویند:
4) کفر مخالفت و ترك اوامر است چنانکه در آیه 91 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ ص: 206
که ترك زیارت خانه کعبه براي کسیکه استطاعت داشته باشد کفر و انکار عملی است.
5) کفر نعمت چنانکه در آیه 50 سوره نمل میفرماید: )
هذا مِنْ فَضْ لِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَ کَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ یعنی هر کس در مقابل نعمتهاي الهی
سپاسگزاري نکند کافر است.
6) از امیر المؤمنین علیه السّلام در ذیل آیه خَتَمَ اللَّهُ ... روایت شده که فرمودند: )
در علم خدا گذشته که اینها ایمان نمیآورند لذا بر دلها و گوشهاي آنان مهر زده تا قضاي الهی بر ایشان با علم او نسبت بایشان
موافقت داشته باشد آیا قول خداوند متعال را نشنیدهاي که فرمودند:
اگر خدا خیري در ایشان میدانست آنان را شنوا میگردانید.
2) در کتاب عیون اخبار الرضا در ذیل آیه مبارکه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ روایت نموده که مراد طبع و خاتمه یافتن استعداد قلوب )
کفّار است چنانکه در آیه 154 سوره نساء نیز بدین حقیقت اشاره شده است آنجا که میفرماید:
بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا.
3) پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود اگر مرد مسلمان گناهی کند اثر آن پیدایش نقطه سیاهی در قلب او است که اگر از آن توبه )
کند دو مرتبه قلبش شفّاف میشود ولی اگر روز بروز گناه وي بفزونی برود تمام قلب را سیاهی فرا میگیرد.
4) توحید و خصال صدوق از امام زین العابدین علیه السّلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند: براي بنده چهار چشم است با دو )
چشم امور دین و دنیاي خویش ص: 207
را میبیند و با دو چشم امر آخرت را مشاهده میکند پس هر وقت خداوند اراده خیر نسبت به بندهاش نماید دو چشم دلش را باز
میکند تا امور غیبی و امر آخرت را بواسطه آن بهبیند و اگر غیر خیر یعنی شرّ نسبت به بندهاش اراده کند دلش را بآنچه در اوست
وامیگذارد.
5) در کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمودند: )
شیعیان ما داراي چهار چشمند دو چشم در سر و دو چشم در دل آگاه باشید که همه بندگان چنیناند، ولی خدا چشمهاي باطن شما
شیعیان را باز کرده و چشمهاي باطن آنها را کور کرده است.
ص: 208
تجزیه و ترکیب .... ص : 208
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.
انّ از حروف مشبّهه بالفعل و براي تأکید و تحقیق مدخولش میباشد.
الّذین موصول و جمع مذکر است کفروا بهیئت ماضی و جمع و صله اسم ان و مصدر آن کفر است سواء بفتح سین و الف ممدوده
اسم مصدر بمعنی فاعل (مساوي) مانند زید عدل یعنی زید عادل است و از لحاظ ترکیب بنا بقولی خبر است براي انّ و بنظر بعضی
صفحه 101 از 235
خبر است مقدم و جمله أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ در جاي مبتداء و جمله مبتداء و خبر خبر است براي انّ و همزه براي استفهام و ام
براي عطف بر استفهام است ولی در اینجا از معنی استفهام تجرید گشته و براي تأکید معنی سواء میباشد و ضمیر مفعول راجع
بموصول است تأویل جمله چنین است:
سواء علیهم انذارك و عدم انذارك.
لا یُؤْمِنُونَ جمله نافیه بصورت جمع خبر است براي انّ.
قوله تعالی خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ.
ختم- فعل ماضی و مصدرش ختم است علی حرف جر براي استیلاء و ص: 209
احاطه ختم را بر تمام اطراف و جوانب قلب افاده میکند و قلوب جمع قلب صفت مشبهه است وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ مجرور
و معطوف است و بقولی علی ابصارهم غشاوة عطف بر جمله مقدم است غشاوة از ماده غشی یغشی اسم مصدر بمعنی فاعل و صفت
مبتداي مؤخّر است بر عَلی أَبْصارِهِمْ.
جمله وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ جمله اسمیّه که با لام اختصاص شروع گردیده ثبات و دوام را میرساند و ضمیر مجرور راجع بمنافقین و
کفّار است عذاب بر وزن نکال مفرد منکّر و بمنی تعذیب و تعدیه است عظیم صفت مشبهه و توصیف شدّت و دوام کیفر است که
بر حدود آن جز خدا کسی احاطه ندارد.
ص: